غزلی دیگر ازشاطر عباس صبوحی
سالها قد تو را خامه تقدیر کشید/
قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید/
خواست رخسار تو با زلف گره گیر کشد/
فکر ها کرد که باید به چه تدبیر کشید/
مدتی چند بپیچید به خود آخر کار/
ماه را از فلک آورد و به زنجیر کشید/
جای ابروی تو نقاش پس از آهوی چشم/
تا به بازیچه نگیرند دم شیر کشید/
تا بیاراست بدین حسن دلازار تو را/
قلم اندر کف نقاش تو تکبیر کشید/
گردش خامه تقدیر غرض نقش تو بود/
گز ازل تا به ابد این همه تاخیر کشید/
+ نوشته شده در شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 19:22 توسط علی دهقان
|