سیاوش طهمورثی
زنی ستاده به قتل برادرش به تماشا
ز خیمه گاه کبودش به برزخی به تمنا
زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است
زنی به جذبه حیدر زنی به جلوه زهرا
دلش سماری سوزان.زبان زبانه آتش
پر از حکایت درد و پر از روایت یغما
شکسته پشت فلک در مقابلش چه بگویم
چگونه می برد این غم به دوش خسته خدایا
چراغدار ولایت در آن جنون سیاهی
کسی نبود به غیر از عقیله دختر مولا
خطابه های غرورش در آن جنون سیاهی
نبیند آنچه که بیند مگر به صورت زیبا
ضریح حزن تو ما را اسیر شیوه خود کرد
الا اصالت موزون الا اسارت شیوا